رنگها گاهی ادم رو متنفر میکنن از رنگین کمان....
وقتی از یکی که هیچ انتظارش رو ندارم بجای یک رنگی یا حداقل دو رنگی !!هزار رنگی میبینم
....
گاهی بدم میاد از هرچی مردونگیه......
وقتی میبینم دختر خوشگل جوونی رو که با مادرش اومده اورژانس و ساق پاش با لگد شوهرش شکسته...
و شوهرش رو میبینم با رگ گردن متورم و ادعای مردونگی.......
گاهی از هرچی نجابته بدم میاد....
وقتی دختر ۱۸ساله رو میبینم که خودکشی کرده به جرم اینکه نجابتش توسط برادرش زیر سوال رفته و برادرش توی اورژانس به پرستار زن و پزشک زن چه مجرد و چه متاهل تلفن میده که کاری داشتید در خدمتیم....
گاهی دلم میخواد بد بودم بد بد بد
نه اینکه حالا خوبم نه
کاش بدتر بودم....
شاید با دیدن بدیها اینقد داغون نمیشدم
شاید......
:|
شغله سختی داری
این که نوشتین "وقتی دختر ۱۸ساله رو میبینم که خودکشی کرده به جرم اینکه نجابتش توسط برادرش زیر سوال رفته و برادرش توی اورژانس به پرستار زن و پزشک زن چه مجرد و چه متاهل تلفن میده که کاری داشتید در خدمتیم." واقعی بود ؟؟ از کسی شنیدین یا از جایی خوندین؟؟؟
عجب زمونه ای شده
بعله واقعی آقای دکتر
توی اورژانس و خودم هم پزشک شیفت بودم
متوجه نمی شم یعنی داداشه بهش شک داشته یا ...
چه خفقان آور!
خوشحالم که هیچوقت دوست نداشتم پزشک بشم.
صبوری کن عزیزم
عزیزم این دختر دوست پسری داشته که خانواده هم خبر داشتن ....
داداشش وسط حیاط مدرسه اونقد جلو همه میزنتش که به حال غش میارنش اورژانس و فرداش مرخص میشه ...
فرداش هم با کوما میاد اورژانس که انگار از موامخدر همون داداشه خورده بود....
وقتی از کوما بعد از ۱۰روز بیرون اومد
گفت به خداقسم فقط تلفنی و گاهی هم با رفتن به پارک باهم دوست بودیم و هدفم هم فقط فرار از دست همین برادر بوده که دست از سر خواهرش هم بر نمیداشته........
حرف من اینه که چرا داشتن یه رابطه سالم که پدر و مادر هم در جریانش هستن برای یه دختر اینقد گرون تموم میشه ولی پسره معتاد بی شعور دست از سر خواهرش و زنهای متاهل هم بر نمیداره و کسی کاری باهاش نداره؟؟؟؟
تاسف آوره
آدم با خوندن این چیزا دلش میخواد نباشه
آره متاسفانه کم نیست که بسیار هم هست
اما واقعیته
یه واقعیت تلخ
واقعیتی که خیلی سخته باهاش کنار بیای