من یه ترسو هستم

 

گاهی خسته میشم که اینقد منطقی و به قول اطرافیان با شعور!!باشم 

خسته میشم که همه از من میخواهند خوب درک کنم خوب بفهمم رفتار ناشایست نداشته باشم کامل باشم الگو باشم.....

از بچگی همینطور بودم 

جمله آشنا از دهان معلم وفامیل وهمسایه و مغازه دارو...این بود که این خانوم تر از سنش هست 

منطقی تر از همسن و سا لاش هست وقابل اعتماده 

هیچوقت از اعتماد سو استفاده نمیکنه 

دوستام برای کلاس زبان و ورزش و...همیشه تحت نظارت خانواده بودن وپدر و مادر من همیشه میگفتن هرکلاسی میدونی برات مفیده برو هرطور دوست داری برو خواستی بگو بیایم دنبالت خواستی خودت اژانس بگیر یا با اتوبوس بیا ..

اصن خواستی بعد کلاس با دوستت برو بستنی بخور خواستی بعد کلاس یک ساعت برید پارک..... خواستی برو خونشون درس بخون زنگ بزن بیایم دنبالت  آخه میدونیم دوستات رو خوب انتخاب میکنی.....ما بهت اعتماد داریم.....

اینا جز آرزوهای بعضی دوستام بود که اینقد زیر ذره بین خونواده نباشن ولی گاهی اعصابم رو خورد میکرد 

حالا که بهش نگاه میکنم میبینم این مثل یه عقده شده برام!!! 

این که اینقد همه بهم اعتماد نداشته باشن .......... 

اینقد بزرگ.... نباشم....

اینقد منو منطقی نبینن 

اینکه  اینقد سنگ صبور همه نباشم 

اینقد طرف مشورت نباشم  

اینکه وقتی ۵سالم بود بگن مثل بچه ۱۰ ساله منطقیه 

تو ۱۵ سالگی درهرموردی باهام مشورت کنن 

تو ۱۹ سالگی ازدواج کنم و همه بگن شعور ۳۰ ساله هارو داره  

تو ۲۲سالگی بچه دار بشم و همه از حس مادرانه و رفتار پختم تعریف کنن و منو به رخ دختراشون بکشن  

خیلی بده خیلی بد 

وقتی همه ازت انتظار دارن آدم خوبه قصه باشی 

یه قهرمان یه قهرمان که از نظر خودت پوشالیه...

بگن به پزشکیش میرسه 

به شوهرش میرسه به بچش میرسه به مامانش میرسه به تفریحش میرسه به تحقیقش میرسه به کوفت میرسه به زهر مار میرسه..............

ولی  

ته دلم میگم کاش گاهی منم بزنم توی ذوق اطرافیانم!!! 

حتما خیلی مسخره به نظر میاد 

گاهی میخوام مثل یه بچه سرتق و ننر پاهامو بکنم توی یه کفش اونقد نق بزنم که همه حالشون ازم به هم بخوره!!!! 

یا راز یکی رو ناخواسته فاش کنم که دیگه بهم اعتمادنکنه... 

اینم شاید یه جور دیوونگیه ...شاید نوعی روانپریشیه....

میخوام یه بار به یکی از این پیرزنهای فامیل که داره برام ۱ساعت درددل میکنه بگم ببخشید اعصابم ازتون خورد شد میشه حرف نزنید؟؟؟؟ 

دلم میخواد بگن بابااینم مثل بقیست .... مارو باش ازش چه بتی ساخته بودیم!!! 

خیلی بده و خیلی سخت که ازت یه بت بسازن ولی تو اون بت نباشی...

دلم میخواد وقتی از یکی خسته میشم بگم ببخشید میشه خفه شید؟؟؟یا وقتی میگن مانا حان چرا به ما سر نمیزنی نگم از مشغله زیاد و از کار و از زندگی و این حرفاست بلکه بگم چون خوشم نمیاد بهتون سر نمیزنم!! 

خواهرم نگه اگه یکی تو دنیا باشه که بشه کامل بهش اعتماد کرد این ماناست....  

اینقد بهم از این عقاید تزریق شده که خودم هم باور کردم 

تو جمع دوستانه گاهی نقش یه مامان بزرگ رو بازی میکنم که همه میخوان دلیل ازدواج موفق دلیل اینکه همیشه لبخند میزنه دلیل اینکه نق نمیزنه دلیل اینکه منطقی فک میکنه دلیل اینکه  

الگو شده رو بدونن.... 

گاهی میخوام فریاد بکشم بگم اینی که همش میخنده اینی که شوهرش ازش راضیه مامانش ازش راضیه کلا همه ازش راضین........من نیستم 

من اینی که شما میبینید نیستم 

یه آدمم...که دلم میخواسته گاهی کار هیجان انگیزی بکنم حتی اگه هنجارشکن باشه 

دلم میخواسته یه بار با چشم گرد به من نگاه کنن و بگن وای از تو بعیده....بگن پس مانا هم بعععله.... 

ولی 

نتونستم  

ولی   

نمیتونم

شاید  

چون

یه ترسو.....هستم  

توضیح نوشت:دسته ای از نوشته هام هستن که مثل یه اعتراف به خودم هست ومدت زیادی چرک نویس بودن تا بعد پست بشن...... 

این اولیش هستش

  

نظرات 10 + ارسال نظر
پرچانه چهارشنبه 20 اردیبهشت 1391 ساعت 12:55 ب.ظ http://forold.blogsky.com/

اول؟

پرچانه چهارشنبه 20 اردیبهشت 1391 ساعت 12:57 ب.ظ http://forold.blogsky.com/

این پست رو تو شرایط خوندم که رئیس شرکت رو گذاشته رو سرش
ضربان قلبم رو 1000- میزنه
اوووووووووووووووووووووه
دارم سکته میکنم
همشو خوندم ولی فعلا مغزم کار نمیکنه
بعدا میام میگم

عزیزم خودتو حرص نده!!

مهندس بیسواد چهارشنبه 20 اردیبهشت 1391 ساعت 02:24 ب.ظ

یکی از این کار های ناهنجار لایی کشیدن تو خیابونه
یکی دیگه روی جدول پیاده رو راه رفتن و دستات رو باز کنی و عین بچگی ها فکر کنی هواپیمایی
این که یه کارایی بکنی که مردم بهت بخندن و تو عین خیالت نباشه
یه کاری بکنی که پلیس بگیرتت و نگاهت کنه و فقط به کارت بخنده و بعد بزاره بری
یکم هیجان زندگیت رو بیشتر کن
یکمم از خودداف پنداریه روانیت کم کن.دی

ممنون بسیار آموزنده و عملی بود!!!!

پرچانه چهارشنبه 20 اردیبهشت 1391 ساعت 03:25 ب.ظ http://forold.blogsky.com/

خوب الان اوضاع آرومه. حکایت شما دکترجون اینه:

از طلا بودن پشیمان گشته ایم
مرحمت فرموده ما را مس کنید

آی گفتی ..........

سحر پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1391 ساعت 04:53 ق.ظ http://sahar1985.blogsky.com

مانا جون تو متولد ماه دی نیستی احیانن؟
وای من چقدر دوست داشتم مثه تو باشم...
من بر عکس تو ام. همه میگن هر کار غیر منطقی جسورانه کله شقانه بلند پروازانه و ... که تو دنیا وجود داشته باشه از دست سحر بر میاد.یا انجامش داده یا داره رو اون پروژه کار میکنه...
مانا جون راز موفقیتتو میشه به منم بگی

توضیح دادنی نیست عزیزم یه چیز ژنتیکیه عزیزم متاسفانه

مانا پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1391 ساعت 08:02 ق.ظ

فراموش کردم بگم
نه من فروردینی هستم

یک جراح پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1391 ساعت 10:09 ق.ظ http://dr_ahmadi.mihanblog.com/

نیمه پرش اینه که آدم خود ساخته ای هستین

ممنون
تا بشه سعی میکنم همین نیمه پر رو ببینم

سحر پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1391 ساعت 10:40 ق.ظ http://alachigh-e-aramesh.mihanblog.com

سلام عزیزم
کاملا درکت میکنم چون منم قغریبا توی همچین شرایطی قرار دارم دست نوشته هام همین جوریه خیلی بده که همه تورو مثل یه مخزن الاسرار بدونن خیلی بد
ولی من یه کار جسورانه کردم اونم این که برای خودم یه دنیای دیگه ساختم که همه چیزیش اون جوریه که دوست دارم هروقت از دست این دنیا و ادماش خسته میشم میرم اون دنیا.البته این شیوه ی منه شاید تو دوستش نداشته باشی ولی به امتحانش می ارزه
خوش حال میشیم به ما هم سر بزنی

اون دنیا؟؟؟؟
شاید امتحانش کردم عزیزم!!!

مثل هیچکس جمعه 22 اردیبهشت 1391 ساعت 12:49 ق.ظ http://roozhayebibargi.blogfa.com

سکووووووت

مولود شنبه 7 مرداد 1391 ساعت 12:15 ق.ظ

تا 15،16سالگی ام یه همچین ادمی بودم
نمونه
ولی درست موقع سرنوشت ساز زندگی ام گند زدم تو تصمیم هام ..با اون اعتماد به نفس های کاذبم
خلاصه گند زدم به ارزو ها و اینده ام
الانم پشیمونم.کاش همونجور نمونه می موندم
می خواستم بگم که اره منم مث شمام
منم شب امتحانی درس میخونم
منم ادم بیخیالیم...
..گند زدم
الان هر جوری میخوام درستش کنم نمیشه
سردر گمم تو زندگی ام
اعتماد داشتن بهم بی اعتمادی هم چشیدیم..خیلی اعصاب خورد کنه
....
زیاد بد بودن رو امتحان نکن..بدت میاد
همین که تو خلوت بدونی ادم کاملی نیستی و دیگران اشتباه میکنن کافیه

مرسی امیدوارم موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد