من: مانی تو پسر بدی هستی که مامان رو اذیت میکنی نمیذاری بره سرکار
مانی:تو هم مامان بدی هستی که منو تنها میذاری میری سرکار
من:
من:محمد دارم باهات حرف میزنم چرا حرف من برات مهم نیست زل زدی تو تلویزیون؟؟
محمد:چرا نگات رو کتابته و داری با من حرف میزنی؟؟
من:
من:مانیییییییییییی چرا این مهر منو برداشتی اینهمه زدی به دفتر نقاشیت؟؟
مانی:ماااااااامان حالا از مهرت کم میاد من بزنم به دفترم؟؟؟
من:
من:این مانی خیلی شیطونه تمام ساق پاش کبوده از بس خورده زمین
مامان:این عکست رو ببین.........تموم ساق پات وقتی 4سالت بود کبود بود
من:
من:عجب غلطی کردم اومدم پزشکی
خواهرجان:حالا پزشک نشده بودی میخواستی چه غلطی بکنی؟
من:
اول
اول شدنت تو حلقم مطلب رو داشته باش
آخه چرا نظرات من ثبت نمیشه
ووووی ثبت شد
داشتم میگفتم که الهی قربونت بشم خوب چرا اطرافیانت اینقدر حاضرجوابن
آخه ینی چی نمیذارن آدم یکنم غرغر کنه
اینم شد زندگی
یکنم = یکم
الهی بمیرم برات، انصافا دلم سوخت. این چه طرزشه خب؟! ای بابا.ادم هرچی میگه یه چی تحویلش میدن. این که نشد وضع!!!!!
خواهری هیشکی منو تورو درک نمی کنه بیا غراتو سر من بزن اگه حرف شدم
در ضمن این مانی رو چند روز به ما غرض بدین یه کم از خجالت لپاش در بیایم
حتما در جلسات بعدی مزاحمت میشم!!!!
مانی رو هم در صورت درخواست قرض میدهیم
ماشاله به این مانی با این زبونش
مرسی عزیزم
امان از دست این بچه ها
فقط بچه ها؟
مامان و شوهر و خواهر چی؟
خووووووووو با این وضع آدم سر کی غر بزنه آخه؟
متاسفانه کسی نیست دیگه
رسما مانا همه خیلی دوست دارت به خدا!!!! هفته دیگه دستمو باز میکنم:
تازشم میخوام عکس بذارم
ای وای من از الان منتظرم
5 صفر به نفع اونا اُخی عیب نداره دفعِِ بعد میبری
ددلم برات سوخت
:|