برای حنا

.سلام رفیق قدیمی 

خوبی؟خوش میگذره؟ 

اگه از احوالت من بخوای ای میگذره... 

دیشب خوابتو میدیدم 

بازم مثل بچگیها تو کوچه باغ پشت خونه مادر بزرگم داشتیم خاله بازی میکردیم 

نرگس هم بود نرگسو که یادته؟همون عروسک قدبلند با مژه های مشکی برجسته همون که وقتی لالا میکرد چشمش بسته میشد و ما کلی کیف میکردیم...یادت نیومد؟؟؟بابا نرگس که لباس گل گلی داشت و همیشه سر اینکه کدوممون مامانش باشیم دعوا بود همون که گیسای سیاه شبق داشت مثل مال تو که همیشه حسودیم میشد چرا موهام مشکی مشکی نیست مثل موی تو مثل شب مثل غم........خوب یادت اومد خدارو شکر 

داشتم میگفتم 

من بودم و تو بودی و نرگس......... 

نرگس تو بغل تو بود و منم داشتم موهاشو میبافتم 

گفتی مانا اذیتش نکن 

گفتم کاریش ندارم که فقط موهاشو میبافم 

گفتی دردش میاد 

گفتم دردش بیاد اصن به تو چه مربوط 

گفتی منم دردم میاد ..........

نگات کردمو گفتم مگه موهای تو رو دارم میباف..........ولی تو مو نداشتی پوست سرت بود که انگار چشم داشت و بهم زل زده بود......... 

گفتم حنا ......موهاتو چکار کردی 

خندیدی و گفتی دادمش به نرگس ...ببین چقد موهاش زیاده.. 

موهای بافته نرگس تو دستم بود..مثل یه طناب سیاه.......سر نرگس...سر نرگس هم مو نداشت.. 

زار زدم....حنا......من موهای نرگسو کندم......حنا 

خندیدی.........تو نکندی شیمی درمانی کنده..........ببین مثل من......ببین 

نالیدم..........حنا ...........من میترسم........

خندیدی.....مگه تو دکتر نیستی؟ 

نه ...نیستم ....من فقط6سالمه مثل تو........... 

خندیدی..........من 26سالمه مانا ........ 

..........................................

پوست سرت بود انگار که با چشماش بهم زل زده بود..........چشمای تیره و براق........  

پارچه سفیدی که روت کشیده بودن هم نمیتونست برقشون رو مخفی کنه

رفیق کوچه باغهای بچگی .............

درد داشتی..............غم داشتی...........آرزوی مرگ میکردی........ 

دیگه 

درد نداری........غم نداری...................... تو آغوش مرگ آروم گرفتی.............

من بهت میگم  

خیالت راحت 

آخه من دکترم حنا............

نظرات 7 + ارسال نظر
مثل هیچکس سه‌شنبه 5 اردیبهشت 1391 ساعت 02:35 ب.ظ http://roozhayebibargi.blogfa.com

هرچند وقتی می خونم غم رو خفقان رو احساس می کنم. اما خیلی زیبا می نویسی رفیق
حست می کنم

ممنون عزیزم

فاطمه(آلاچیق آرامش) چهارشنبه 6 اردیبهشت 1391 ساعت 07:06 ب.ظ http://www.alachigh-e-aramesh.mihanblog.com

سلام
خیلی غمگین بوووووووووووووووووووووووووود اما قشنگووو
آپیییییییییییییییییییییییم اگه دوست داشتین بیاین...

حتما میام

پرچانه پنج‌شنبه 7 اردیبهشت 1391 ساعت 01:04 ب.ظ http://forold.blogsky.com/

راستکی بود؟

آره

سحر شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 11:12 ق.ظ http://sahar1985.blogsky.com

متأثر کننده بود

پرچانه شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 12:16 ب.ظ

تو قسمت کدهات (تعداد بازدیدکنندگان) رو پیدا کن تقریبا آخرهاست
بعد بالای اون طبق عکس کد رو کپی کن
http://s3.picofile.com/file/7367149672/123.jpg

دایا شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 01:00 ب.ظ http://daayaa.blogfa.com

مانا دلنشین غمگینی بود.. دوسش داشتم. ممنونم که بهبم سر میزنی

بیتا شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 09:13 ب.ظ

خیلی ناراحت کننده ست ،اما به زیبایی بیان شده

ممنون عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد